گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت سوم
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمگرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت سوم
پس از انتشار بخش اول
این مطلب، یكی از دوستان منتقد در بخشی از انتقادهایش نسبت به مطلب، دو
مثل تركی كه به زعم ایشان در مورد نگرش منفی به گرگ می باشد را دلیل
آوردند. بنده در همان جا این مثل ها را دارای جنبه مثبت اعلام كرده و پاسخ
مبسوط را به قسمت سوم مطلب احاله كردم. مثل هایی كه این دوست بیان نمودند:
تانری ساخلییانی قورد یئمز (كسی را خدا نگهدارش باشد گرگ نمیخورد(
آج آدامی قورد یئمز (آدم گرسنه را گرگ نمیخورد(
من هم مثلی با همین مضمون اضافه می نمایم:
قورد قونشوسون یئمز (گرگ همسایه اش را نمی خورد)
این نكته كه گرگ حیوانی است شكارچی و رزق و روزی اش حیوانات دیگر و بعضا انسانها هستند، نكته ای است واضح و مبرهن كه نیاز به هیچ توضیح اضافه ای ندارد. ولی آنچه كه در اعتقاد ترك ها نسبت به خوی شكار گرگها وجود دارد در این مثل ها به وضوح تمام ذكر شده است و آن این نكته است كه گرگها به اعتقاد انسان ترك جز به حواله نمی خورند. یعنی گرگ به همسایگان خود، افراد مظلوم و بی پناه و كسانی كه نگهدارشان خداست كاری ندارد.
در توضیح این مثل ها و اعتقاد ترك ها در این زمینه بهتر دیدم كه از مثنوی "گرگ و گاو" مرحوم میرزا سیفعلی بهمنی شاعر اهل كاغذكنان میانه بهره بگیرم. میرزا كه شاگرد "شیخ حسن مدحت خلخالی" از شاگردان "محمدباقر خلخالی" بودند، در این مثنوی به سبك "ثعلبیه" محمد باقر خلخالی، سوال و جواب جدلی بین گرگ و گاو را روایت می كند. در این مثنوی گاو، گرگ را متهم به ستمكاری و خونریزی و ... می كند و گرگ هم جوابش را می دهد و در حقیقت اسرار و علت های واقعی و پشت پرده اقداماتش را بازگو می كند:
گفت گاوی به گرگ، خونخواری بس كن این شیوه ستمكاری
بس دلی را كه از تو خونین است این چه رفتار دین و آئین است
كو كسی دست تو به زحمت نیست مگر كافری كه رحمت نیست
از شرافت مگر تو بیزاری نیست روزی دلی نیازاری
از برای چه آفریده شدی كه ز نفعی طمع بریده شدی
نوك دندان تو ز بس تیز است تا به هر جا رسید خونریز است
شرط انصاف نیست این همه جور زخم نیشت به هر كسی در غور
از تو آسایشی به یك كس نیست مگر این ظلمها تو را بس نیست
تار پودت مگر ز بیداد است همه از دست تو به فریاد است
ناله ها از تو سر به گردون است بره و گاو و میش در خون است
هر كسی را كه این نهاد بد است پشت سر لعن های بی عدد است
دست كوتاه كن از این آزار از قساوت بكن دلت بیدار
گوش كن ای پسر نصیحت را دور كن از خود این فضیحت را
ترك عادت نماز پیشه خود تا مزن تیشه به ریشه خود
از عذاب خدا مكن غفلت تا به غفلت نگیردت نقمت
از خدای جهان مشو غافل طاعت حج خود مكن باطل
قلب مخلوق را مكن مرعوب نقد اعمال تو شود معیوب
مال مردم مگر حلالت هست آخر ای بینوا زوالت هست
رحم كن آب دیده های شبان تا نباشند از تو سینه زنان
بس شكمها دریده ای نا حق گردن خلق از چه داری حق
كه تو را كرده كدخدای جهان خلق را كی شدی تو دادستان
كو به دست تو خط فرمانی تا برایت كشته قربانی
مالكی گر برو قباله بیار یا اذیت مكن به اهل دیار
یا كه داروغه، قاضی شهری تا كه رشوه ندیده در قهری
گیرم اینجا رئیس آماری از شماره كجا ضرر داری
راستی را بگو كه ماموری یا به غارتگری تو معذوری
یا مگر دادگاه سیاری تا نماند به حومه دیّاری
بهر ملت رئیس فرهنگی یا به دولت وزارت جنگی
مالیاتی ز كی به گردن ماست تا تمرد به حكم امر شماست
توبه كن از جنایت خویشت شرم كن از سفیدی ریشت
باقی عمر را عبادت كن خالق خلق را اطاعت كن
ظلم را هست این حدیث خبر كس نسوزد چراغ تا به سحر
گرگ از این طعنه های زهر آلود سر زد از آتش نهادش دود
با غضب همچنان شد آكنده گفت ای ناكس شكم گنده
از كی این علم بر تو گشته حصول تو چه دانی رموز فقه اصول
این كمالات از كه آوردی بر قضاوت كجا تو پی بردی
تو كه از جمله خلق بدبختی كو كسی زندگی به این سختی
روزیت روز یك سبد كاه است سر حق را كجا تو را راه است
امتحان در حقوق كی دادی در ریاضی كجا تو استادی
به كجا رفته ای لیسانس شدی دانش آموز علم دانس شدی
مغز در كله ات خراب شده یا كه آلوده بر شراب شده
تو برو شغل خود به شخم زدن كی ترا می رسد وكیل شدن
رو به دشت و دمن زراعت كن صرفه مالكت تجارت كن
تو چه دانی مطیع و عاصی كیست یا ادانی و یا اقاصی چیست
بهتر است طرح این كله دوزی رفته بر صاحبت بیاموزی
كار تو نیست این مهار زدن تو برو بینوا شیار زدن
من همانم كه هرچه داد خدا راضیم از غنی و یا ز گدا
شهره ام گرچه من به خونریزی جز حواله نمی خورم چیزی
نسبت ظلم، حق ما بیجاست تهمت و عیب و هم خطا اینجاست
مال هر كس ز كواه خویش نداد قسمت ما نموده رب عباد
هر كسی را كه گشت ترك صلوة ماده گاوش به ما نموده برات
گر كسی را كسی كند مغبون می زنم من طویله اش شبخون
بر فقیری نكرد كس رحمی می زنم من به او دو صد زخمی
هر كسی روزه اش خورد عمدا من خرش را همی خورم حتما
گر تجاوز كند زنی، مردی طفل او می خورم به خونسردی
هر كسی كسر كرد میزانش می كشم من به بیت الاحزانش
گر كسی سائلی كند محروم می خورم گاو او شود مغموم ...
در ادامه گرگ از مظالمی كه در جامعه بشری وجود دارد كه علیرغم آن همه ارشادات پیامبران الهی و مردان خدایی همچنان رایج است سخن به میان می آورد و خود را با اینگونه انسانها مقایسه می كند:
گرگها گر به دزد بدنامند به ز شیخین اهل اسلامند
گر برد گرگ بره رمه را لیك انسان همی خورد همه را
گرگها گر چه دزد حیوانند آدمی دزد دین و ایمانند
ادامه مثنوی هم خواندنی است و به بحث درباره دادگاه بین المللی (جامعه ملل) كه در زمان حیات شاعر به تازگی تاسیس شده بود پرداخته می شود كه گاو از این دادگاه تعریف می كند و گرگ از ناكارآمدی آن سخن به میان می آورد كه برای جلوگیری از اطاله كلام و عدم ارتباط به موضوع از آن می گذریم.
--------------------------------- ادامــــــــــــــــه دارد ---------------------------------
مطالب مرتبط: