"اوختای" ین شعری، "محمد رحمانی فر" ین آچیقلاماسی
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدم"سن بو شعرلری بیر گوزگو كیمی سان! بیلیرسن گوزگونون اؤزونده هئچ بیر اوز یوخدور. آنجاق، هر كیمسه اونا باخسا، اوندا اؤز اوزونو گؤره بیلر. بونودا بیل شعرین اؤزونده هئچ بیر آنلام یوخدور. بونا باخمایاراق، هر كیمسه اوندا اؤز كئچمیشینی ها بئله اؤز گله جه یینی گؤره بیلر. دئسه ن شعرین آنلامی شاعیرین ایسته دییی آنلام دیر. باشقالاری ایسه اؤزلریندن اونا آنلام باغلاییرلار، ائله بیل بیریسی دئییر گوزگوده جانلانمیش اوز، ائله گوزگونون ایلكین اوزودور."
عین القضات میانجی(همدانی)[1]
-------
بو گونكو مطلبده "اوختای وطنخواه" ین بیر شعرینی اوخویوب و بو شعرین اوزرینده "محمد رحمانی فر" ین یوزومسال(هرمنوتیك) تنقید و آچیقلاماسینی دینله ییریك.[2]
بیر دیش تاخیلدی بو شعرین باشلانیشیندا
آنامین دیلینین اورتاسینا
بیر آلله سیز الی دیر،
گؤزومون آلتینی گؤوردن
یوموروق،شاپالاق
خیاوان اوزرینده خط لر
ترافیك لامپالاریندا رنگ لره آلدانما
خط لر سون سوز
لامپالارا تك لیكده باخان اولمور
ائله بودور
گئجه لرینده قوخویور آیاق لاریم
كوچه نین باشیندا دووارا دایانمیش
اللری دیزی اوستونده
نوستالژی یاریشینا گئدیر.
اوشاق لیقدا بازاردا ایتدیگیم گون
ایكی گؤز آردیمجا سورونوردو
گولوردو منه
قورخودوردو بازاردان
اؤزلوگومو ایتیرمك شرطی ایله
امانت آلدی اوره گیمی
دیرناغی چكیلن قیزدیر
ماهنی لاریمین ریتمین قاتان
كاریخدی ایتدیگی گون
اؤزگه چادیراسینین اته گینه یاپیشدی
ساتیلدی اوشاق لیقدا
بو گون لر نئچه "اوختای" یاراندی قارانلیق كوچه لرده
بیریسی هامیدان آجیقلی اولار
بیریسی گونده نئچه سینه وورولار
بیریسی حامامدا ائولادینی سویا قوشار
سن بونلارا فیكیرلشمه دن
ساری ساچلارینی هؤر!
شعری و اونون آچیقلاماسینی دینله مك ایچون بورایا تیكلایین
-------
[1] شهریارلا بیرلیكده اؤزگه لشمه دن اؤزلشمه یه دوغرو، محمد رحمانی فر، نشر ملینا، قم ،1392، بیرینجی صحیفه
[2] سینیق رادیو، 48 نجی یایین، siniqradio.com
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت سوم
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمگرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت سوم
پس از انتشار بخش اول
این مطلب، یكی از دوستان منتقد در بخشی از انتقادهایش نسبت به مطلب، دو
مثل تركی كه به زعم ایشان در مورد نگرش منفی به گرگ می باشد را دلیل
آوردند. بنده در همان جا این مثل ها را دارای جنبه مثبت اعلام كرده و پاسخ
مبسوط را به قسمت سوم مطلب احاله كردم. مثل هایی كه این دوست بیان نمودند:
تانری ساخلییانی قورد یئمز (كسی را خدا نگهدارش باشد گرگ نمیخورد(
آج آدامی قورد یئمز (آدم گرسنه را گرگ نمیخورد(
من هم مثلی با همین مضمون اضافه می نمایم:
قورد قونشوسون یئمز (گرگ همسایه اش را نمی خورد)
این نكته كه گرگ حیوانی است شكارچی و رزق و روزی اش حیوانات دیگر و بعضا انسانها هستند، نكته ای است واضح و مبرهن كه نیاز به هیچ توضیح اضافه ای ندارد. ولی آنچه كه در اعتقاد ترك ها نسبت به خوی شكار گرگها وجود دارد در این مثل ها به وضوح تمام ذكر شده است و آن این نكته است كه گرگها به اعتقاد انسان ترك جز به حواله نمی خورند. یعنی گرگ به همسایگان خود، افراد مظلوم و بی پناه و كسانی كه نگهدارشان خداست كاری ندارد.
در توضیح این مثل ها و اعتقاد ترك ها در این زمینه بهتر دیدم كه از مثنوی "گرگ و گاو" مرحوم میرزا سیفعلی بهمنی شاعر اهل كاغذكنان میانه بهره بگیرم. میرزا كه شاگرد "شیخ حسن مدحت خلخالی" از شاگردان "محمدباقر خلخالی" بودند، در این مثنوی به سبك "ثعلبیه" محمد باقر خلخالی، سوال و جواب جدلی بین گرگ و گاو را روایت می كند. در این مثنوی گاو، گرگ را متهم به ستمكاری و خونریزی و ... می كند و گرگ هم جوابش را می دهد و در حقیقت اسرار و علت های واقعی و پشت پرده اقداماتش را بازگو می كند:
گفت گاوی به گرگ، خونخواری بس كن این شیوه ستمكاری
بس دلی را كه از تو خونین است این چه رفتار دین و آئین است
كو كسی دست تو به زحمت نیست مگر كافری كه رحمت نیست
از شرافت مگر تو بیزاری نیست روزی دلی نیازاری
از برای چه آفریده شدی كه ز نفعی طمع بریده شدی
نوك دندان تو ز بس تیز است تا به هر جا رسید خونریز است
شرط انصاف نیست این همه جور زخم نیشت به هر كسی در غور
از تو آسایشی به یك كس نیست مگر این ظلمها تو را بس نیست
تار پودت مگر ز بیداد است همه از دست تو به فریاد است
ناله ها از تو سر به گردون است بره و گاو و میش در خون است
هر كسی را كه این نهاد بد است پشت سر لعن های بی عدد است
دست كوتاه كن از این آزار از قساوت بكن دلت بیدار
گوش كن ای پسر نصیحت را دور كن از خود این فضیحت را
ترك عادت نماز پیشه خود تا مزن تیشه به ریشه خود
از عذاب خدا مكن غفلت تا به غفلت نگیردت نقمت
از خدای جهان مشو غافل طاعت حج خود مكن باطل
قلب مخلوق را مكن مرعوب نقد اعمال تو شود معیوب
مال مردم مگر حلالت هست آخر ای بینوا زوالت هست
رحم كن آب دیده های شبان تا نباشند از تو سینه زنان
بس شكمها دریده ای نا حق گردن خلق از چه داری حق
كه تو را كرده كدخدای جهان خلق را كی شدی تو دادستان
كو به دست تو خط فرمانی تا برایت كشته قربانی
مالكی گر برو قباله بیار یا اذیت مكن به اهل دیار
یا كه داروغه، قاضی شهری تا كه رشوه ندیده در قهری
گیرم اینجا رئیس آماری از شماره كجا ضرر داری
راستی را بگو كه ماموری یا به غارتگری تو معذوری
یا مگر دادگاه سیاری تا نماند به حومه دیّاری
بهر ملت رئیس فرهنگی یا به دولت وزارت جنگی
مالیاتی ز كی به گردن ماست تا تمرد به حكم امر شماست
توبه كن از جنایت خویشت شرم كن از سفیدی ریشت
باقی عمر را عبادت كن خالق خلق را اطاعت كن
ظلم را هست این حدیث خبر كس نسوزد چراغ تا به سحر
گرگ از این طعنه های زهر آلود سر زد از آتش نهادش دود
با غضب همچنان شد آكنده گفت ای ناكس شكم گنده
از كی این علم بر تو گشته حصول تو چه دانی رموز فقه اصول
این كمالات از كه آوردی بر قضاوت كجا تو پی بردی
تو كه از جمله خلق بدبختی كو كسی زندگی به این سختی
روزیت روز یك سبد كاه است سر حق را كجا تو را راه است
امتحان در حقوق كی دادی در ریاضی كجا تو استادی
به كجا رفته ای لیسانس شدی دانش آموز علم دانس شدی
مغز در كله ات خراب شده یا كه آلوده بر شراب شده
تو برو شغل خود به شخم زدن كی ترا می رسد وكیل شدن
رو به دشت و دمن زراعت كن صرفه مالكت تجارت كن
تو چه دانی مطیع و عاصی كیست یا ادانی و یا اقاصی چیست
بهتر است طرح این كله دوزی رفته بر صاحبت بیاموزی
كار تو نیست این مهار زدن تو برو بینوا شیار زدن
من همانم كه هرچه داد خدا راضیم از غنی و یا ز گدا
شهره ام گرچه من به خونریزی جز حواله نمی خورم چیزی
نسبت ظلم، حق ما بیجاست تهمت و عیب و هم خطا اینجاست
مال هر كس ز كواه خویش نداد قسمت ما نموده رب عباد
هر كسی را كه گشت ترك صلوة ماده گاوش به ما نموده برات
گر كسی را كسی كند مغبون می زنم من طویله اش شبخون
بر فقیری نكرد كس رحمی می زنم من به او دو صد زخمی
هر كسی روزه اش خورد عمدا من خرش را همی خورم حتما
گر تجاوز كند زنی، مردی طفل او می خورم به خونسردی
هر كسی كسر كرد میزانش می كشم من به بیت الاحزانش
گر كسی سائلی كند محروم می خورم گاو او شود مغموم ...
در ادامه گرگ از مظالمی كه در جامعه بشری وجود دارد كه علیرغم آن همه ارشادات پیامبران الهی و مردان خدایی همچنان رایج است سخن به میان می آورد و خود را با اینگونه انسانها مقایسه می كند:
گرگها گر به دزد بدنامند به ز شیخین اهل اسلامند
گر برد گرگ بره رمه را لیك انسان همی خورد همه را
گرگها گر چه دزد حیوانند آدمی دزد دین و ایمانند
ادامه مثنوی هم خواندنی است و به بحث درباره دادگاه بین المللی (جامعه ملل) كه در زمان حیات شاعر به تازگی تاسیس شده بود پرداخته می شود كه گاو از این دادگاه تعریف می كند و گرگ از ناكارآمدی آن سخن به میان می آورد كه برای جلوگیری از اطاله كلام و عدم ارتباط به موضوع از آن می گذریم.
--------------------------------- ادامــــــــــــــــه دارد ---------------------------------
مطالب مرتبط:
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت اول
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت دوم
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت دوم
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمگرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت دوم
روزی به درازای قرن
در بخش قبلی مقاله
از رمان «قیامت» چنگیز آیتماتوف و نقش بارز گرگ در آن سخن به میان آمد.
این بخش را هم با چنگیز آیتماتوف و رمان شاهكارش «روزی به درازای قرن» شروع
می كنیم.
آیتماتوف در خلال
این رمان بر اساس یك افسانه، آدمهائی را به تصویر می كشد كه مبدل به
مانقورد شده اند. منظور از مانقورد، انسانهائی هستند كه با هویت ملی خود
بیگانه شده و بمثابه ستون پنجم دشمن بر علیه منافع ملی خود عمل می نمایند.
این انسانها همان جنگآورانی بودند كه به دست «یوآن یوآن»ها اسیر شده و
سپس در یك طرح و برنامه و فرآیند زجرآور، كلیه حافظه و داشتههای آنها را
گرفته و تبدیل به برده میكردند.
بردهای
كه نمیتوانست گذشتهاش را به یاد آورد و نمیدانست از «من» خود «بیخود»
شده است. البته نه به معنای امروزی آن، بلكه انسانی بیحافظه و دور از عقل و
معرفت كه حتی نزدیكترین خویشاوندانش ترجیح میدادند او را به فراموشی
سپارند. چونكه او به غیر از ارباب خود كس دیگری را نمیشناخت و تنها آرزویش
سیر كردن شكم بود و برای به دست آوردن یك لقمه نان، به كثیفترین كارها
وادار میشد.
چنگیز آیتماتوف
برای نشان دادن عمق تراژدی، مردی را به تصویر می كشد كه قادر به شناختن
مادرش نمی باشد حتی او را دشمن پنداشته و به قصد كشتن او تیری از كمانش رها
می كند و او را می كشد. آیتماتوف اینگونه انسانها را مانقورد می نامد.
مانقورد در لغت به معنای «گرگ ننگین» است. پروسه ای كه در آن مانقورد
پرورش می یابد در علم روانشناسی شستشوی مغزی میگویند.
رازهای سرزمین من
در
رمان «رازهای سرزمین من» نوشته دكتر رضا براهنی، گرگ اجنبی كش سبلان به
عنوان منجی مردم وارد صحنه می شود. این رمان حكایت تاریخ آذربایجان است از
زمان پیروزی فرقه دمكرات تا پیروزی انقلاب اسلامی.
بخش های كوتاهی از این رمان را باهم می خوانیم.:
در گفتگوی كوتاه مترجم، گروهبان آمریكایی و پیر مرد دهاتی، «گرگ اجنبیكش» چنین معرفی میشود:
«انشالله گرگ معمولی است.»
مترجم پرسید: «مگر گرگ، معمولی و غیر معمولی هم دارد؟»
پیر مرد گفت: «انشالله گرگ معمولی است. انشالله گرگ سبلان نیست.»
مترجم
احساس كرد كه در لحن پیر مرد تلخی چندان زیادی هم ننهفته است. انگار پیر
مرد دوست داشت كه گرگ، گرگ سبلان باشد، ولی عكس ذهن خود را بیان میكرد.
مترجم پرسید: «گرگ سبلان با گرگ معمولی چه فرقی دارد؟»
پیر
مرد گفت: «بهش میگویند: اجنبیكش. گرگ سبلان اجنبیكش است. یك بار قزاق
روس را كشت، همین چند سال پیش هم یك سرهنگ انگلیسی را كشت. به مردم محل
كاری ندارد، اگر همان گرگ باشد خداوند خودش به آمریكایی رحم كند. این گرگ
آدم را بازی میدهد، حتی شیطان هم نمیتواند از شرش خلاص شود.» (ص 43 ـ
42)
«... لباس نظامی
آمریكاییش، 8 تكه پاره شده، دور جسدش ریخته بود. پوتینهای دیدیس پایش
بود. بیشتر به آدمی میماند كه بهش تجاوز شده باشد. دندانهای وحشی گرگ ،
گلویش را دو تكه كرده بود ...
مترجم رفت به طرف پیر مرد:
«خوب این همان گرگ است؟»
پیر مرد گفت: «همان است. خودش است. همان اجنبیكش است. میدانید آقا مسألۀ غیرت است.»
«غیرت؟ یعنی چه؟»
«وقتی ما بیچاره میشویم، كاری از هیچكداممان ساخته نیست، رگ غیرت اجنبیكش میجنبد.»
«شوخی میكنی! گرگ این حرفها سرش میشود؟»
«نگاه كنید به جسد، ببینید سرش میشود یا خیر.» (ص 44)
گرگ سالی
در
رمان «گرگ سالی» امیر حسین فردی كه خردادماه گذشته و پس از وفات نویسنده
اش انتشار یافت نیز گرگ جایگاه ویژه ای دارد. گرچه از نظر فكری و دیدگاه
سیاسی رضا براهنی و امیرحسین فردی، اختلافات بسیار زیادی دارند ولی تاثیر
«رازهای سرزمین من» را می توان به روشنی در «گرگ سالی» مشاهده نمود.
هر
دو اثر به انقلاب اسلامی می پردازند و در آذربایجان - اردبیل و اطراف كوه
سبلان - اتفاق می افتند. «اسماعیل» قهرمان انقلابی رمانی به همین نام از
امیر حسین فردی در پایان داستان با توجه به شرایطی كه برایش پیش می آید و
به خاطر مسائل امنیتی ناچار می شود پایتخت را به قصد زادگاهش ترك كندو در
زادگاه خود قهرمان رمان «گرگ سالی» كه در واقع جلد دوم رمان «اسماعیل» است
می شود. جالب اینكه زادگاه قهرمان داستان-اردبیل- همان زادگاه نویسنده است.
«گرگ اجنبی كش» براهنی در داستان امیر حسین فردی هم هست. انگار به همین
خاطر است كه در «گرگ سالی» امیر حسین فردی آمریكایی ها، مركز تحقیقاتی در
سبلان تأسیس كرده اند كه با اصلاح نژاد گرگ های بومی آنها را چنان تغییر
دهند كه به مردم بومی حمله كنند. اینجاست كه ناخودآگاه یاد «روزی به درازای
قرن» چنگیز آیتماتوف و حكایت «مانقورد سازی» آن رمان می افتیم. رمان به
مبارزه اسماعیل و دیگر مبارزان با آمریكایی ها و گرگ های آدمخوارشان می
پردازد.
--------------------------------- ادامــــــــــــــــه دارد ---------------------------------
مطالب مرتبط:
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت اول
گرگ در باورها، فولكلور، ادبیات آذربایجان و ترك ها - قسمت اول
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمگرگ در فرهنگ عمومی ترك ها و آذربایجان
گرگ از دیرباز در فرهنگ ترك و آذربایجان نماد تسلیم ناپذیری، قدرت و نامیرایی بوده است. ضرب المثل های (آتالار سوزو) زیر نمود بارز حضور گرگ به عنوان نماد و توتم در فرهنگ ترك بوده است.
گرگ در ادبیات آذربایجان و دنیای ترك
در كتاب "اوغوز خاقان دستانی" به دفعات به "گرگ راهنما" بر می خوریم. در این داستان آمده است كه نوری آبی از آسمان تابید و از میان آن گرگی آبی رنگ و بزرگ ظاهر شده و راه درست را به اوغوز خاقان و لشكریانش نشان داد.(داستان معروف ارگنه قون)
در كتاب دده قورقود، گرگ نماد خوش یمنی و قدرت و نترسی است. در داستان "غارت خانه سالور قازان"، آمده است كه قازان بگ با گرگی روبرو می شود و این دیدار را نماد خوش یمنی به شمار می آورد و از گرگ خبر می گیرد:
...
"اوردومین خبرین بیلیرمی سن دئگیل مانا
قارا باشیم قوربان اولسون، قوردوم، سانا"
یا در داستان "قاضیلیق قوجا اوغلو یگنك" قهرمانان به گرگ تشبیه می شوند:
"یئتدیگیمده یئل یئتمزدی.
یئدی اورغونوم، یئنی باییرین قوردونا بنزه ردی، ایگیتلریم!"
در داستان كوراوغلو هم نشانه هایی از گرگ دیده می شود. در سفر دربند كوراوغلو، او با مومنه دختر عرب پاشا حاكم دربند ازدواج می كند. فرزند این ازدواج حسن بگ نامگذاری می شود ولی به علت قدرت بدنی و قد و قواره درشتش معروف به "قورد اوغلو" می شود. پس از ماجراهای فراوان پدر و فرزند به هم می رسند.
نظامی، شاعر بزرگ آذربایجانی نیز در شعرهایش به دفعات نگاهی مثبت به گرگ داشته است. نظامی در معرفی خود می گوید:
پدر بر پدر مر مرا ترك بود
به فرزانگی هر یكی گرگ بود
نظامی در جایی دیگر و در تعریف انسان با تجربه و فرزانه از لفظ گرگ پیر استفاده می كند:
ز باران كجا ترسد آن گرگ پیر
كه گرگینه پوشد به جای حریر
صائب تبریزی نیز با الهام از این بیت نظامی، یوسف بی طالعش را به گرگ آزموده تشبیه می كند:
نیست دلگیر از زر قلبی كه در كارش كنند
یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است
جالب است "گرگ باران دیده" كه با شعر نظامی به ادبیات فارسی راه پیدا نموده است، امروز هم به معنای انسان زیرك، با تجربه و امتحان پس داده به كار می رود. در انجمن آرای ناصری (به نقل از لغتنامه دهخدا) می خوانیم:
دوش می رفتم بكوی یار بارانم گرفت
در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام
نظامی حتی دهل های ساخته شده از پوست گرگ را هم دارای قدرتی خارق العاده می داند:
دهل های گرگینه چرم از خروش
در آورده مغز جهان را به جوش
نظامی همچنین در هفت پیكر برای توصیف نژاد اصیل زاده ای، راه رفتنش را به شیر و ترسناك بودنش را به گرگ مانند می كند:
بود سرهنگی از نژاد بزرگ
تند چون شیر و سهمناك چو گرگ
مختومقلی فراغی شاعر بزرگ تركمن هم در این شعر، كلمه گرگ را معادل مردانگی به كار می برد:
مرد ایگید مرد یئردن اؤنه ر
نامرد اصیل ها مرد اولماز
قوردون گؤزوندن اود یانار
چاققال – تولكولر قورد بولماز
یوسف خاص حاجیب در كتاب "قوتا دوغو بیلیك" برای یك رزمنده صفاتی از حیوانات مختلف را در نظر می گیرد و قدرت گرگ را برای یك جنگجو واجب می شمارد:
ساواشدا اولمالی آسلان اوره كلی
دؤیوشده گرك قاپلان بیله كلی
دونقوز كیمی عینادچی، قورد كیمی گوجلو
آیی كیمی آزغین، یابان اؤكوزو اؤجلو
در ادبیات معاصر تركی هم گرگ جایگاه ویژه خود را دارد. چنگیز آیتماتوف نویسنده بزرگ قرقیز در رمان "قیامت" به زندگی گرگ ها می پردازد. قهرمانان این رمان دو گرگ خاكستری به نام های "آق بارا و تاش چاینار" تجربه برخورد با انسانهای مختلف را روایت می كنند و در خلال این ماجراها، شرایط، مشكلات، تضادها و رسوم زندگی انسان امروزی را مطرح می كنند.
"فیكرت قوجا" شاعر آذربایجانی با الهام از همین رمان شعر زیر را سروده و آن را به چنگیز آیتماتوف تقدیم كرده است:
قوردون روحو آج اولور
گؤیدن، یئردن باج آلیر
جانینداكی آجیلار
اولار قیامته جن
من قورد، سن قورد، اودا قورد
دونیا دریا، آدا قورد
گزه ر بو دریادا قورد
گه لر قیامته جن
حاققی وار بوز اوزونده
مایاغی وار گؤزونده
چارپیشار یئر اوزونده
قالار قیامته جن
---------------------------------------- ادامه دارد ---------------------------------
اؤزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر - شعری كه باعث آفرینش سهندیه شهریار شد
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدم
اؤزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر - شعری كه باعث آفرینش سهندیه شهریار شد
نامه منظوم بولود قاراچورلو "سهند" به شهریار كه در آن شهریار را از "روغن چراغ دیگران" شدن برحذر می دارد و از او می خواهد كه اگر قرار است بسوزند، برای ملت خود بسوزند. این نامه منظوم باعث آفرینش "سهندیه" شاهكار شهریار شد.
اؤزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر
حؤرمتلی اوستاد، بؤیوك شهریارا
اینجیمه، داریلما، فیكرین هاردادیر؟
مورووتسیز دئییل سنین قارداشین
آنجاق سنین كیمی او دا داردادیر
اؤزؤن دئمه دین كی بیزیم ائللرده
وكیل مووككیلین خرجینی چكه ر،
آنا عشق اوجاغی سؤنمه سین دئیه
اوره گین اریده ر، چیراغا تؤكه ر؟
اؤزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر
دوغما ائللریمیز قارانلیقدادیر
یانیب، یاندیرمایاق یادین اوجاغین
ائویمیز سویوقدور، قیشدیر، شاختادیر
دئمیره م، یانمایاق آلوولانمایاق
یانماسین، نئیله سین یازیق پروانه؟
یانمایاق وفاسیز یارین اودونا
یاناق ائلیمیزه، یاناق وطنه!
نگاهی نو به سهندیه شهریار
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمنگاهی نو به سهندیه شهریار
منظومه سهندیه شهریار شاهكار استاد است كه در سایه معروفیت جهانی حیدربابا قرار گرفته است. این منظومه در پاسخ بولود قاراچورلو "سهند" شاعر بزرگ معاصر آزربایجان كه به فارسی گویی شهریار انتقاد می كرد سروده شده است. شهریار در ابتدای شعر از عظمت و بزرگی كوه سهند یاد می كند:
شاه داغیم ، چال پاپاغیم ، ائل دایاغیم ، شانلی سهندیم ،
باشی طوفانلی سهندیم.
باشدا حیدر بابا تك قارلا – قیروولا قاریشیب سان ،
سؤن ایپك تئللی بولود لارلا افقده ساریشیب سان ،
ساواشاركن باریشیب سان.
گؤیدن ایلهام آلالی سیررّی سماواته دئیه رسن ،
هله آغ كوركو بورون ،یازدا یاشیل دون دا گئیه رسن ،
قورادان حالوا یئیه رسن.
این بزرگی و عظمت را شایسته سهند شاعر هم می داند و یادآور می شود این دو با همنامی و اتحاد می توانند از كوه دماوند هم باج بگیرند:
آد آلیب سندن او شاعیركی ، سن اؤندان آد آلارسان ،
اؤنا هر داد وئره سن ، یوز اؤ مقابل دادآلارسان ،
تاریدان هر زاد آلارسان.
آداش اولدوقدا ، سن اونلا ، داها آرتیق اوجالارسان ،
باش اوجالدیقجا دماوند داغیندان باج آلارسان ،
شعرالیندن تاج آلارسان!
اودا شعرین ، ادبین شاه داغی دیر ، شانلی سهندی ،
اودا سن تك ، آتار اولدوزلارا شعریله كمندی ،
اودا سیمرغ دن آلماقدادی فندی،
شعر یازاندا قلمیندن باخاسان دور سپه لندی ،
سانكی اولدوزلار الندی ،
سؤز دئینده گؤروسن قاتدی گولو ، پوسته نی قندی ،
یاشاسین شاعیر افندی!
دنیز، گؤی، محبت نبی خزری
یازار : رضا صيامي
+0 به یه ندیم / پسندیدمدنیز، گؤی، محبت نبی خزری
دنیزی هدیه وئریرم سنه
من دئدیم ، سن باخدین، سن گولومسه دین
گؤی لرین شفقی دوشدو اوزونه
من ایسه... گؤی لری وئریرم دئدین ...
آیریلدیق غریبه هدییه لرله
گؤی لر عشقین قدر منه عزیزدی
آیریلدیق دنیزله ، آغ لپه لرله
نئجه آپارارسان؟ دنیز دنیزدیر
دنیزی وئردیم كی ، سنه هدیه
گلدییم ساحیله گلسن بیرده
منی گؤرمه ینده او منم دییه
منیمله دانیشیب گوله سن بیرده
اگر گؤروشمه سك بیزه داغ اولار
دئدیم ، نئچه دفعه بئله دئدیم من
دنیز ساحیلینه قاییتماق اولار
گؤیلرین ساحیلی وارمی، گئدیم من ؟
دوشوندوم آیریلیق گلندن بری
سن منیم عشقیمه چیراغ اولاسان
اونونچون وئردین می منه گؤیلری
مندن گؤیلر قدر اوزاق اولاسان ؟!
من بیر دنیزم كی ، عشقیم سحر دیر
سنی دوشونورم ، عزیزیم یئنه
منیم دالغالاریم خاطیره لردیر
قوی چاتسین قلبینین ساحیللرینه
اصیل محبت كی، بویوك هونردیر
جوشار عوممان كیمی تزه آرزولار
منیم دالغالاریم خاطیره لردیر
اوردا طوفان دا وار، بورولغان دا وار
دنیزم عشقیم دن قاچماق هدردیر
من كی آدلاییرام چؤلو ، چمنی
منیم دالغالاریم خاطیره لردی
گئجه ده ، گوندوزده تاپاجاق سنی
ایسته سن یوخونا گلرم سنین
گلرم دنیز كیمی
اوزونه اینجی لر چیله رم سنین
چیله رم دنیز كیمی
یولونا شفق لر سپه رم سنین
سپه رم دنیز كیمی
ایسته سن اوزوندن اؤپه رم هردن
اوپه رم دنیز كیمی
آدینی قلبینین ساحیللرینه
یازارام دنیز كیمی
"سئویرم" سؤیله سن بیر آخشام منه
سو سارام ، سوسارام دنیز كیمی
دونیادا ساكیت لیك آرامادیم من
گونش كیمی پارلا
سحر كیمی گل
گؤیلر تك یوخوما گلمك ایسته سن
سن آیلی، اولدوزلو گؤیلر كیمی گل
آدلا قوجاغیندان گور توفانلارین
من باخیم آخشامدان سحره كیمی
آدلا آغ یولویلا كهكشانلارین
پارلاسین هر اولدوز خاطیره كیمی
گل قیش گئجه سینده
یاز سحرینده
دنیزی گؤی لردن آییرماق اولماز
سونسوز كایناتین اوفوق لرینده
سن گؤروش واختینی شیمشك لرله یاز !
من گرك نغمه تك سنی دینله ییم
سن منیم عشقیمله اوره ییمله سن
نه قدر گؤیلر وار، سن منیمله سن
نه قدر دنیز وار ، من سنینله یم